امواج بلند تمایل به اسلام در سواحل آمریکا
امواج بلند تمایل به اسلام در سواحل آمریکا
به بهانه‌ی سالروز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی
بحران اقتصادی دامن اروپا و آمریکا را گرفت؛ مردم با شعار «این‌جا میدان‌التحریر است» به خیابان‌‏ها آمدند. مردمی که حق رأی دارند اما معتقدند رأی آن‌‌ها در سرنوشتشان اثری ندارد از مردم «تونس و مصر» تأثیر گرفتند و جنبش‌‏های ضد سرمایه‌‏داری به راه انداختند و این چنین بود که شعار «ما 99 درصدیم» فراگیر شد...
دوشنبه ۵ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۴:۲۶
کد مطلب: 372
رهبر معظم انقلاب اسلامی از موج بیداری اسلامی و جنبش تسخیر وال استریت به عنوان یک «پیچ تاریخی» یاد کردند. در واقع این سومین پیچ تاریخی در ۳۴ سال گذشته است. درباره‌ی این سه پیچ تاریخی یا سه موج که گرایش به اسلام را شدت بخشیده‌اند، گفتنی‌هایی وجود دارد:

موج اول؛ وقوع یک انقلاب پیش‌بینی نشده
زمانی که شوروی شکل گرفت، کمونیست‌ها معتقد بودند که عاقبت نظام سرمایه‌داری، میل به کمونیسم است. آن‌ها می‌گفتند که در قرن بیستم، امکان وقوع انقلابی براساس مذهب وجود ندارد و مردم جهان پس از خسته شدن از سرمایه‌داری به سوی مکتبی می‌آیند که مدافع‌ کارگران و زحمت‌کشان است.
زمانی که در ۱۷ دی ماه ۱۳۵۶ه.ش. «داریوش همایون» با نام مستعار «احمد رشیدی مطلق»، مقاله‌ای اهانت‌ بار برضد حضرت امام خمینی(ره) در روزنامه‌ی‌«اطلاعات» منتشر کرد، آتشی که پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ه.ش. زیر خاکستر رفته بود، شعله کشید. موج نهایی انقلاب اسلامی از ۱۹ دی ماه ۱۳۵۶ه.ش. در قم آغاز شد و روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ه.ش. در تهران به ثمر نشست.
مردم که حاکمیت یک خانواده و چند فامیل وابسته را بر خود می‌دیدند و متوجه شده بودند که حکومت شاهنشاهی، در حال سلب هویت دینی آن‌هاست، به خیابان‌ها ریختند و رژیم شاه هم پاسخ آنان را با گلوله داد. اربعین به اربعین، شهادت مبارزان سرنگونی رژیم شاهنشاهی، پاس داشته شد تا ۱۷ شهریور که «شریف امامی» روی شعله‌ای که احمد رشیدی مطلق ایجاد کرده بود، بنزین ریخت.
در این جا هم اقلیتی کم‌تر از یک درصد بر مردم حکومت می‌کردند که هر چه آمریکا و انگلیس دیکته می‌کرد، انجام می‌دادند و ملت محکوم به اطاعت از آن‌ها بودند. تعالیم اسلام اما بساط رژیم شاهنشاهی را برچید و انقلاب اسلامی پیروز و جمهوری اسلامی از آن متولد شد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی خود در جمع روحانیون کرمانشاه که امسال ایراد فرمودند، بیان کردند: «انقلاب اسلامی که پیروز شد، اسلام در دنیا یک رونق تازه‌ای پیدا کرد. خیلی‌ها در دنیا به فکر افتادند که این چه بود؟ این کدام موتور پر قدرت بود که توانست یک چنین حادثه‌ی‌عظیمی را به‌وجود آورد که غرب را تکان داد. پیروزی انقلاب اسلامی و عظمت امام، غرب را تکان داد، نظام سلطه را تکان داد. خیلی‌ها به فکر افتادند بروند ببینند، این چیست؟ به قرآن مراجعه کردند، حقایقی از اسلام دستشان آمد؛ لذا مشتاق اسلام شدند، گرایش به اسلام پیدا کردند، در آن برهه، یک فصل، یک حمله، یک موج به سمت اسلام به‌وجود آمد که ادامه هم پیدا کرد.»
در کشورهای عربی، گروه‌های ضد اسراییلی و ضد آمریکایی معمولاً به شوروی و بلوک شرق گرایش داشتند اما با پیروزی انقلاب اسلامی، امید تازه‌ای در آن‌ها به‌وجود آمد. «راشد الغنوشی» آن زمان کتابی در تمجید از امام خمینی(ره) نوشت و ملت تونس، اولین ملتی بود که حرکت‌هایی [انقلابی] را سامان دادند.
این تأثیرگذاری به کشورهای عربی محدود نشد بلکه همسایه‌ی شمالی ایران را نیز متأثر کرد. اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با ۲۲ میلیون کیلومتر وسعت و ۲۰۰ میلیون نفر جمعیت، ابر قدرت شرق محسوب می‌گردید. گرایش مردم ایران از نظام سلطنتی و آمریکایی شاه به نظامی که دکترین نه شرقی- نه غربی را نصب العین قرار داده بود، رهبران پیرکمونیست را به تکاپو انداخت تا آن را فهم کنند و جلویش را بگیرند یا مصادره‌اش کنند.
اکنون حکومتی در ایران روی کار آمده بود که شعار حمایت از مستضعفان عالم را سر می‌داد؛‌ فارغ از دین، نژاد، رنگ و ملیت. این نظام مالکیت فردی را به شرط این که با منافع جمعی تعارض نداشته باشد، می‌پذیرفت و تولید ثروت را به شرط رعایت حق ضعفا، تبلیغ می‌کرد. بنابراین ضمن رد کمونیسم و کاپیتالیسم، شکل سومی از حکومت را نشان می‌داد.
این‌جا بود که دو ابر قدرت با یک‌دیگر به توافق رسیدند. آن‌ها که بر سر همه چیز با هم مشکل داشتند، در مقابله با ایران اسلامی به تفاهم رسیدند و «صدام حسین» با سلاح‌های روسی و پشتیبانی آمریکا به ایران حمله کرد. گروه‌های تروریستی هم طرفدار شرق بودند هم غرب. بمب‌های آمریکایی در کنار موشک‌های شوروی روی سر مردم غیر نظامی ایران ریخته می‌شد اما انقلاب اسلامی، اثر خود را بر شوروی گذاشته بود.
جهانیان در المپیک ۱۹۸۸م. دیدند که کشتی‌گیر سیاه پوست آمریکایی با چسباندن تمثال حضرت امام(ره) روی سکوی قهرمانی رفت اما انقلاب اسلامی از همان سال‌های اول پیروزی بر مردم اروپا و آمریکا اثر گذاشته بود. یک بار پخش فیلم محمد رسول الله(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در آلمان غربی، ۱۰هزار نفر را مسلمان کرد و موجب گردید پخش این فیلم در کل اروپا ممنوع شود. این نمونه‌ها نشان از تأثیرپذیری غربی‌ها از انقلاب اسلامی ایران بود.

موج دوم؛ پایان کمونیسم
مردم شوروی آرام آرام خواهان تغییر شدند. «گلاسنوست» برایشان آزادی مطبوعات و برگزاری سخنرانی‌ها را به همراه آورد و «پرسترویکا» بر اصلاحات اقتصادی تأکید داشت. از میانه‌ی راه اما غرب‌گراها سوار موج تغییر شوروی شدند و به بهانه‌ی اروپا کردن روسیه، این جمهوری را از شوروی جدا کردند.
چهره‌ی شاخص تندروهای پرسترویکا، «بوریس یلتسین» بود که در سفر به آمریکا، وعده‌ی تبدیل روسیه به کشوری پیشرفته را از آمریکایی‌ها گرفته بود. به این ترتیب، مردم شوروی هم به‌ دنبال پایان دادن به حکومت اقلیت یک درصدی بر ۹۹ درصد، بر کمونیسم پیروز شدند اما به چنگ کاپیتالیست‌ها افتادند.
حضرت امام خمینی(ره) در نامه‌ی خود به «گورباچف» رهبر شوروی، آنان را از افتادن به دامن غرب بر حذر داشتند و آشکارا به او نوشتند که روزی، عده‌ای باید بیایند مشکلات به‌وجود آمده از حاکمیت کاپیتالیسم را رفع کنند. ایشان به گورباچف توصیه کردند که رجوع به معنویت، راه علاج دردهای مردم شوروی است. شوروی در روز ۲۵ دسامبر ۱۹۹۰م. فرو پاشید و مردم روسیه، کریسمس ۱۹۹۱م. را تحت حاکمیت کمونیست‌ها جشن نگرفتند. این آغاز موج دوم بود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع روحانیون کرمانشاه فرمودند: «موج دوم، آن وقتی شد که نظام مارکسیستی شکست خورد. حتی در کشورهای اسلامی، جوان‌های زیاد و مردمان با اخلاص‌زیادی بودند که امید خودشان را به نظام مارکسیستی بسته بودند... بعد که مارکسیسم شکست خورد، این‌ها دیدند نه، فایده‌ای ندارد. لذا به سمت اسلام آمدند.»

موج سوم؛ زلزله در ارکان کاپیتالیسم
فروپاشی شوروی از دهه‌ی ۸۰ برای غربی‌ها به لحاظ اقتصادی آغاز شده بود. «ریگان» و «تاچر» سیاست اقتصاد کاملاً باز که دخالت دولت را نفی می‌کرد، به کار گرفتند تا به شرق نشان دهند با اقتصاد بدون دولت نیز می‌توانند رفاه مردم را تأمین کنند. هراس غرب از گرایش مردم به هواداران داس و چکش و شعارهای طرفداری از کشاورز و کارگر شرق، همواره موجب می‌شد، دولت‌ها در اقتصاد حضور داشته باشند و رفاه عمومی را حداکثر کنند. فروپاشی شوروی اما خیال سرمایه‌سالاران را راحت کرد.
اقلیت یک درصدی رأی مردم را می‌گرفتند اما در تحمیل قوانین سخت‌تر کار و وضع مالیت‌های سنگین‌تر رقابت می‌کردند. سرمایه‌دارها، ثروتمندتر و مردم فقیرتر می‌شدند. غرب که همه‌ی آرزوهای مردم را روی زندگی مصرفی بهتر پایه‌ریزی کرده بود، حالا نمی‌توانست، آ‌ن را تأمین کند. امواج روش‌های سرمایه‌سالارانه در اقتصاد به کشورهای عربی که نظام‌های پادشاهی و ریاست جمهوری مادام‌العمر هم داشتند، رسید.
اگر غربی‌ها برای رهایی از موضع موجود الگویی نداشتند، مسلمانان با الگویی چون انقلاب اسلامی ایران که در جنگی ۸ ساله، بر توطئه‌ها و تحریم‌ها پیروز شده و حالا فن‌آوری‌های نوین بومی داشت، مواجه بودند. آن‌ها دیدند که چند جوان شیعه‌ی لبنانی، ارتشی را به زانو در آوردند که تمام ارتش‏های عربی نتوانستند شکستش بدهند و غزه، ۲۲ روز مقابل اسراییل مقاومت کرد و تسلیم نشد.
این جا بود که نارضایتی عمومی کشورهای عربی را فراگرفت. از تونس آغاز شد و به سایرین سرایت کرد. ملت‏های عرب، نظام‏های کاپیتالیستی را نمی‏خواستند؛ مارکسیسم را هم در گذشته آزموده بودند به همین دلیل چاره درد خود را در اسلام دیدند. حکومت اقلیت یک درصدی بر اکثریت ۹۹درصدی، این جا هم حاکم بود اما همان رفاه نیم بند غرب را هم نداشت. ارزش‏های اسلامی، تحت‏الشعاع قرار گرفته بود و مردم تونس باید کارت مسجد رفتن می‏گرفتند.
بحران اقتصادی ناشی از طمع‏ورزی افراطی سرمایه‏داران، دامن اروپا و آمریکا را گرفت. مردم اروپا با شعار «این جا میدان التحریر است» به خیابان‏ها و میادین اصلی پایتخت‏های خود آمدند. مردمی که حق رأی دارند اما رأی آن‌ها در سرنوشتشان اثری ندارد از مردم تونس و مصر تأثیر گرفتند و جنبش‏های ضدسرمایه‏داری به راه انداختند. این چنین بود که جنبش تسخیر وال استریت به ۸۰ شهر جهان کشیده شد و شعار «ما ۹۹ درصدیم» فراگیر شد. این جا هم مردم به دنبال فرار از حاکمیت یک درصدی بودند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی این مقطع را موج سوم تعبیر کردند و فرمودند: «یک مقطع هم حالا به وجود آمده است؛ مأیوس شدن از لیبرالیسم غربی، لیبرال دموکراسی غرب، اقتصاد کاپیتالیستی. می‏بینید چه خبر است؟ می‏خواهند این مسأله را در تبلیغات کوچک کنند. واقع قضیه که کوچک نمی‏شود. در مرکز مالی آمریکا، در پایتخت اقتصادی آمریکا یعنی در نیویورک، آن هم در خیابان «وال استریت» که کانون اصلی سرمایه‏داری دنیاست، هزاران نفر جمع بشوند، بگویند ما سرمایه‏داری را نمی‏خواهیم ... می‏گویند ما نظام کاپیتالیستی را نمی‏خواهیم، خب، این حرف ما هم هست، ما هم که از اول گفتیم «نه شرقی، نه غربی» ... بعد از این حادثه، اقبال به اسلام بیش‌تر خواهد شد. این هم یک موج دیگر است؛ موج سوم است.»


بحران هویت؛ بیماری مشترک ملت‏ها
در انقلاب اسلامی، انقلاب ضدکمونیستی و موج بیداری اسلامی که جنبش ضدسرمایه‏داری در اروپا و آمریکا را به همراه آورد دو مسأله، مشترک بود. اول نارضایتی مردم از حکومت اقلیت یک درصدی ظالم بر ۹۹ درصد تحت ظلم و دوم خواستن حکومتی که برآمده از اراده‌ی مردم باشد.
در ایران و شوروی، مردم برای به دست آوردن حق تعیین سرنوشت مبارزه کردند اما در غرب حق تعیین سرنوشت ظاهری وجود داشت بنابراین اثر آن دیده نمی‏شد. اکنون ملت‏های ممالک غربی به این نتیجه رسیده‏اند که با نظام لیبرال سرمایه‏داری به حق خود نمی‏رسند و نظام مارکسیستی هم که جوابگوی خواسته‏های ملت‏ها نبود.
بنابراین، علاج این بحران هویت خود را باید در مکتب دیگری، بجویند. عامل بحران هویت، مؤثر نبون مردم در سرنوشتشان است. در ملت‏های مسلمان به دلیل فقدان آموزه‏های اسلام در حاکمیت‏ها و در غیر مسلمانان، نبود معیارهای دینی، تعیین حق سرنوشت را به سرمایه‏سالاران سپرده است. در بلوک شرق سابق هم این حق به رهبران کمونیست سپرده شده بود که بعدها خوی سرمایه‏داری آنان هم برملا شد.
حالا تمامی ملت‏ها فهمیده‏اند که راه علاج بحران هویت، در کاپیتالیسم و مارکسیسم نیست و در پی الگویی می‏گردند. شباهتی که گورباچف بین وال استریت و فعالیت‏های ضدکمونیستی اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰م. می‏بیند به همین بحران هویت باز می‏گردد، به این که چرا یک درصد بر ۹۹ درصد حکومت می‏کنند و خواسته‏های خود را تحمیل می‏نمایند. اکنون راه علاج این بحران هویت ناشی از فقدان معنویت، تشکیل حکومت‏های دینی در غرب و شرق غیرمسلمان و حکومت‏های اسلامی در کشورهای اسلامی است.
حالا باید الگوی حکومت دینی و میزان موفقیت این نوع حاکمیت، تبیین شود. این جاست که تلاش مسوولان و مردم ایران، تعیین کننده می‏شود. بی‏شک اگر ایران اسلامی در جنبه‏های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی که چهار مؤلفه‌ی قدرت یک کشور است، موفق شود به الگویی بی‏بدیل برای مردم جهان به ویژه منطقه‌ی خاورمیانه و شمال آفریقا تبدیل خواهد شد.
Share/Save/Bookmark
مرجع : قاسم رحمانی؛ کارشناس مسایل بین‏ الملل ، برهان